فیه ما فیه
نویسنده:
مولوی
مصحح:
بدیع الزمان فروزانفر
امتیاز دهید
فیهِ مافیهِ (که مقالات مولانا نیز نامیده شده) کتابی است به نثر فارسی اثر مولانا جلالالدین محمد بلخی (۶۰۴ - ۶۷۲ ق.) و موضوع آن نقد و تفسیر عرفانی است، و شامل یادداشتهایی است که در طول سی سال از سخنان مولانا در مجالس فراهم آمدهاست. این سخنان توسط مریدان مولانا نوشته میشده است. نثر این کتاب ساده و روان است و درونمایهای ازمطالب عرفانی دینی واخلاقی دارد.
سه اثر منثور مولوی فیه مافیه، مکتوبات (مکاتیب نیز گفته میشده) و مجالس سبعه هستند. اما از میان این سه اثر منثور، مکتوبات تنها اثری است که به قلم خود مولوی است. فیه مافیه و مجالس، گفتهها و آموزههایی است که مولانا بیان میکرده و پیروان آن را مینوشتند.
فیه مافیه، کتابی است که تدوین آن بعد از وفات مولوی (۶۷۲ ق.) انجام گرفته و طبعا ً نامی هم که بر آن نهاده شده است از مولوی نیست.ااز همین از این رو در نسخ قدیم گاه آن را الاسرار الجلالیه و گاه فیه مافیه خواندهاند.
بیشتر
سه اثر منثور مولوی فیه مافیه، مکتوبات (مکاتیب نیز گفته میشده) و مجالس سبعه هستند. اما از میان این سه اثر منثور، مکتوبات تنها اثری است که به قلم خود مولوی است. فیه مافیه و مجالس، گفتهها و آموزههایی است که مولانا بیان میکرده و پیروان آن را مینوشتند.
فیه مافیه، کتابی است که تدوین آن بعد از وفات مولوی (۶۷۲ ق.) انجام گرفته و طبعا ً نامی هم که بر آن نهاده شده است از مولوی نیست.ااز همین از این رو در نسخ قدیم گاه آن را الاسرار الجلالیه و گاه فیه مافیه خواندهاند.
آپلود شده توسط:
poorfar
1392/06/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فیه ما فیه
هرچند که زن را امر کنى که:" پنهان شو!" ورا دغدغه خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به آن بیش گردد. پس تو نشسته اى و رغبت را از دو طرف زیادت می کنى و می پندارى که اصلاح می کنى؟ آن خود عین فساد است! اگر او را گوهرى باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنى و نکنى او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور. و اگر به عکس این باشد باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن. منع جز رغبت را افزون نمی کند على الحقیقة!
فیه ما فیه
پیش او دو انا نمی گنجد، تو انا می گویى و او انا؛ یا تو بمیر پیش او یا او پیش تو بمیرد تا دویى نماند. اما آنکه او بمیرد امکان ندارد نه در خارج و نه در ذهن که و هو الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ. او را آن لطف هست که اگر ممکن بودى براى تو بمردى تا دویى برخاستى اکنون چون مردن او ممکن نیست تو بمیر تا او بر تو تجلّى کند و دویى برخیز د.
دو مرغ را بر هم بندى با وجود جنسیّت و آنچه دو پر داشتند به چهار مبدّل شد، نمىی پرد زیراکه دویى قایم است امّا اگر مرغ مرده را برو بندى بپرّد زیراکه دویى نمانده است. آفتاب را آن لطف هست که پیش خفّاش بمیرد، امّا چون امکان ندارد می گوید که «اى خفّاش لطف من به همه رسیده است خواهم که در حقّ تو نیز احسان کنم تو بمیر که چون مردن تو ممکن است تا از نور جلال من بهره مند گردى و از خفّاشى بیرون آیى و عنقاى قاف قربت گردى.»
آدمى اسطرلاب حقّ است امّا منجّمى باید که اسطرلاب را بداند، تره فروش یا بقال اگرچه اسطرلاب دارد امّا از آن چه فایده گیرد و به آن اسطرلاب چه داند احوال افلاک را و دوران و برجها و تأثیرات و انقلاب را الى غیر ذلک؟ پس اسطرلاب در حق منجّم سودمند است که من عرف نفسه فقد عرف ربّه همچنانکه این اسطرلاب مسین آینه افلاک است وجود آدمى که وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ اسطرلاب حق است. چون او را حق تعالى به خود عالم و دانا آشنا کرده باشد، از اسطرلاب وجود خود تجلّى حق را و جمال بیچون را دم به دم و لمحه به لمحه می بیند و هرگز آن جمال ازین آینه خالى نباشد.
فیه ما فیه ،ص :9( چاپ امیر کبیر)
از جناب پور فر ممنون وممنون ...........
یکی از اینجا به روزی یا به لحظه ای به کعبه رود چندان عجب و کرامت نیست باد سموم را نیز این کرامت هست . به یک روز و به یک لحظه هر کجا خواهد برود .
کرامت آن باشد که تو را از حال دون به حال عالی آورد و از آنجا اینجا سفر کنی و از جهل به عقل و از جمادی به حیات .
همچنان که اول خاک بودی - جماد بودی تو را به عالم نبات آورد .
از عالم نبات سفر کردی به عالم علقه و مضغه و از آن به عالم حیوانی و از حیوانی به عالم انسانی سفر کردی .
کرامت این باشد .
حق تعالی این چنین سفر را بر تو نزدیک گردانید .
در این منزل ها و راه ها که آمدی هیچ در خاطر و وهم تو نبود که خواهی آمدن و از کدام راه آمدی و چون آمدی و تو را آوردند و معین می بینی که آمدی همچنین تو را به صد عالم دیگر گوناگون خواهند بردن منکر مشو و اگر از آن اخبار کنند قبول کن .
فیه ما فیه